آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

هفت ماهگی

1- فکر میکنم دیروز آخریش بود .  اولین امتحان کتبی که دادم رو یادم نیست احتمالا دیکته یا ریاضی کلاس اول بوده . از اون روز سالها گذشت ، تا من به دیروز برسم به آخرین امتحان آکادمیک . هفته آینده امتحان جامع شفاهی دارم و بعد راه بلندی است تا پایان نامه . تا این جاش هم از خودم راضیم . 2- دیروز شیپورچی کوچک خانه مان راس شش و نیم بیدار باش زد تا صبحانه ای خوردم و حاضر شدیم و رفتیم خونه ملک جون عزیزم ساعت هشت و نیم بود و آراد توی ماشین خوابش برد .براش شیر دوشیده بودم ، سوپ و فرنی هم داشت .سُپردمش به خدا و پس از آن به آیدا و آزاده بسیار عزیزم . پسرک هنوز در خواب بود که راهی دانشگاه شدم ، بغض داشتم، به دانشگاه که رسیدم رسا احوالش را پرسید گف...
29 ارديبهشت 1393

گاه سوي وفا روي گاه سوي جفا روي

١_داشتم دايپرش رو عوض ميكردم و هم زمان با بابا كه تو چهارچوب در أيستاده بود حرف ميزدم - بابا جان آراد رو عوض ميكنم بهش شير ميدم ميگذارمش پيش شما ميرم تا سر خيابان نظر يه سري مطلب دارم بدم برام تايپ كنن . يهو پسرك لب ورچيده ميزنه زير گريه حالا هر چي قسم مي خورم كه مامان نميذارمت خونه با خودم ميبرمت آروم كه نميشه. ٢_ آراد رو تخت داره واسه خودش غلت ميزنه و اينور أونور ميره و هيوا ميخواد آروغ دريا رو بگيره ، دريا رو بغل ميكنم كه آروغش رو بگيرم ، اراد روشو بر ميگردونه بهم خيره نگاه ميكنه ميگم مامان اين دختر عمه ات هستش چه نازه. پسرك لب ورميچينه ميزنه زير گريه. ٣_ از شدت كمر درد امروز نمي تونستم از تخت بيام پايين . تمام صبح رو ميلنگيدم . اراد ...
3 ارديبهشت 1393

دختر سفيد برفي

و امروز در روزي از بهاري ترين روزها ، دختر سفيد برفي هيواي عزيزم بدنيا آمد. وقتي در آغوش كشيدمش نميدانم براي چندمين بار بود كه عاشق مي شدم. بزودي با عكس هاي دخترعمه پسرم بر خواهم گشت. گفته بودم با عکس بر میگردم ! نگفته بودم . این هم ترمه خانم ...
27 فروردين 1393
1